شیشومیاااا هیشت هیشت شیشومیاااا هیشت هیشت
درباره ما


برای دیدن موضوعات مختلف لطفا از سمت چپ وبلاگ مطلب دل خواهتون و انتخاب کنید . ما اولین و آخرین سری کلاس شیشمی ها هستیم ....(البته فکر کنم)

پیوند روزانه

مهرداد - یه شیشمی
دختر ستاره ای
بانک سوالات امتحانی ابتدایی
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
شوری سنج اکواریوم
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


شیشومیاااا هیشت هیشت

سری اول نظام جدید (تنها برای یک سال)
کاغذ دستساز من :
موضوع: <-PostCategory->

میخوام اولین پست وبلاگ و با خاطره ای از اولین کاردستی سال تحصیلی 91-92  شروع کنم ...

بله

خانوم روز اول مدرسه گفتن برای تحقیقات آماده باشین و از اونجایی که بنده بسیار محقق هستم از همون لحظه عزم جزم کردم که دست به یک اکتشاف بزرگ بزنم .

بله در درس علوم به ما گفته شد که کاغذ دست ساز بسازید

من هم به محض رسیدن به خونه شرو کردم به تهیه مواد اولیه ساخت کاغذ.

 

مواد لازم :

هرچی روزنامه توی خونه بود که تقریبا کل روزنامه های همشهری پارسال و بابام ارشیو کرده بود و من از همه اونها بعنوان مواد اولیه استفاده کردم

تشت یا یک دیک بزرگ

زرد چوبه

آرد

خلاصه :

دارچین هم زدم که کاغذام خوش بو بشه ...

با آب گل گرفتم مواد بالارو و یک پاتیل خمیر کاغذ تهیه کردم

و درون همزن به خوبی با هم یک دستشون کردم .

بعد روی پلاستیک صاف کرده

بسته بندی کرده

درون فریزر گذاشتم

بعد از چند لحظه اندیشیدن فهمیدم که این کار کاملا بیهوده بود

در فریزر و باز کردم

خمیرهار و خارج کردم

در سطل ریختم و چون اب پس میداد و آشپزخانه تقریبا به گند کشیده شده بود

تصمیم عاقلانه ای گرفتم

من این تصمیم و مدیون درس شیرین تصمیم کبری در کلاس دوم بودم (البته مامانم برام تعریف کرده بود)

پنجره طبقه چهارم را گشودم

دو فقره پلاستیک حاوی خمیر ساخت کاغذ و به سمت سطل زباله که اونطرف کوچه پشت یک بنز کلکسیونی قرمز رنگ گذاشته شده بود پرت کردم .

همیشه میرفت توی سطل 

اما بنده سنگینی پلاستیک و محاسبه نکرده بودم و وسط کوچه نقش زمین شد.

بعد پنجره را بسته و توی سر خودم کوبیدم

بعد صدای مردمی که رد می شدند به گوش می رسید که به بالا و پایین نگاه می کردند

ماشین قرمز هم تبدیل به قرمز خال خال پشمی شده بود.

صدای مردم نشان دهنده تماس انها با پلیس 110 بود من چراغ ها را خاموش و خودم را به خواب زده بودم اما داشتم سکته می کردم .

به مادرم زنگ زدم که بیا من و بردن

پلیس الان میاد من و می بره..

مادرم که خشم در صدایش حلقه زده بود گفت مگه چه غلطی کردی....

ادامه دارد ....

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |جمعه 7 مهر 1391برچسب:,|



موضوعات
خاطره ها درس ها تعلیمات اجتماعی ریاضی فارسی علوم تفکر و پژوهش جالب انگیز عکس ها

لینک دوستان

ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیشومیاااا هیشت هیشت و آدرس shishomia.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

اسفند 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391


نویسنده وبلاگ :

ملینا ^_^

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 12375
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1


Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com